سلام دوستان حالتون چطوره؟ الان که این مقاله داره منتشر میشه احتمالا دومین شنبه سال ۱۴۰۲ هست. سال جدید رو به همه خوانندگان گرامی تبریک میگم. راستش داشتم با خودم فکر میکردم که برای سال جدید چطور مقاله ای براتون بنویسم، و بعد این به نظرم رسید که یک مقاله در رابطه با درماندگی آموخته شده سلیگمن بهترین چیزی هست که شما خوانندگان گرامی به آن نیاز دارید.
حالا شاید بگید، خب ما چرا به همچین مقاله ای نیاز داریم؟ که باید بگم مفهوم درماندگی آموخته شده چیزی هست که به نوعی با تمام بخش های زندگی ما آدم ها سر و کار دارد. وقتی این مفهوم رو بیشتر براتون توضیح بدم، بهتر درک میکنید که منظورم دقیقا چی هست. پس با من همراه باشید تا در ادامه این مقاله مفهوم درماندگی آموخته شده رو به طور کامل براتون توضیح بدم.
میتونید مقالات بیشتری نیز در رابطه با روانشناسی در کارجویا مطالعه کنید.
فهرست
- ۱.درماندگی آموخته شده و آزمایش سگ ها
- ۲.شباهت رفتار سگ ها به درماندگی انسان ها
- ۳.آزمایش اولیه روی انسان ها
- ۴.درماندگی آموخته شده در سالمندان
- ۵.درماندگی آموخته شده و سلامت هیجانی
- ۶.پژوهش های حیوانی در مورد درماندگی آموخته شده و سلامتی
- جمع بندی
۱.درماندگی آموخته شده و آزمایش سگ ها
مارتین سلیگمن از روانشناسان نامدار آمریکایی در دهه ۱۹۶۰ در دانشگاه پنسیلوانیا تحقیقی درباره جنبه محدود شخصیت آغاز کرد که آن را درماندگی آموخته شده نامید.
این تحقیق در ابتدا با آزمایش هایی که سلیگمن روی سگ ها انجام میداد آغاز شد. در ابتدا سلیگمن تعدادی سگ را گرفت و بهشون شوک الکتریکی داد (سگ ها هیچکاری برای فرار از دست این شوک نمیتوانستند انجام دهند)؛ در مرحله دوم آزمایش، اون سگ ها را به صورت جداگانه درون جعبه بزرگی قرار داد که دو قسمت داشت و به وسیله دیواره کوتاهی در وسط آن، دو بخش آن از هم جدا شده بودند.
سلیگمن از طریق کف قسمتی که سگ ها در آن قرار داشتند به آن ها شوک الکتریکی وارد کرد (در قسمتی از جعبه که سگ ها نبودند هیچ شوک الکتریکی وارد نمیشد). سلیگمن انتظار داشت زمانی که این شوک را به سگ ها وارد میکند، سگ ها شروع به بالا و پایین پریدن کنند و حتی از دیواره کوتاه وسط جعبه بپرند تا به اون قسمت جعبه بروند و به این ترتیب سگ ها یاد بگیرند که با رفتن به قسمت دیگر جعبه از شوک الکتریکی در امان هستند.
اما نتیجه کاملا شوکه کننده و دور از انتظار بود؛ زمانی که شوک الکتریکی از طریق کف قسمتی که سگ در آن قرار داشت به آن وارد میشد، سگ به جای اینکه شروع به بالا و پایین پریدن کند، در همان جایی که بود در جا دراز میکشید و شروع به زوزه کشیدن میکرد و هیچ کاری برای رهایی خود از درد نمیکرد، انگار که سگ فکر میکرد هیچ کاری برای رهایی از درد نمیتواند انجام دهد.
سلیگمن همین آزمایش را با گروه دیگری از سگ ها هم انجام داد، با این تفاوت که این گروه از سگ ها، بخش اول آزمایش را نگذرانده بودند (شوک الکتریکی به سگ ها بدون اینکه بتونن از دستش فرار کنند) و فقط قرار بود بخش دوم آزمایش را بگذرانند (قرار گرفتن در جعبه و دریافت شوک الکتریکی از کف جعبه).
نتیجه باز هم حیرت آور بود؛ سگ های گروه دوم بر خلاف سگ های گروه اول که در جا کف جعبه میخوابیدند و شروع به زوزه کشیدن میکردن، شروع به بالا و پایین پریدن کردن و تمام اون ها در حین همین بالا و پایین پریدن از دیواره کوتاه وسط جعبه هم میپریدند و به قسمتی از جعبه که شوک الکتریکی نبود میرفتند.
سلیگمن معتقد بود که سگ های گروه اول چون در مرحله اول آزمایش به گونه ای غیر قابل فرار دچار شوک الکتریکی شده بودند، در مرحله دوم نیز تصور میکردند که کاری از دستشون برای رهایی از شوک بر نمیاد، برای همین تلاشی هم نمیکردن.
۲.شباهت رفتار سگ ها به درماندگی انسان ها
سلیگمن درباره این آزمایش مینویسد:
من از تلویحات این آزمایش مبهوت شده بودم. اگر سگ ها میتوانستند چیز پیچیده ای مانند بیهودگی اعمالشان را یاد بگیرند، پس این که شبیه درماندگی انسان است، پدیده ای که میتوان آن را در آزمایشگاه بررسی کرد. درماندگی ما را احاطه کرده است؛ از فقیری که در شهر میبینیم تا نوزاد و بیمار نومیدی که رو به دیوار دارد. آیا این الگویی آزمایشی از درماندگی انسان بود، الگویی که میتوانست برای آگاهی از چگونگی ایجاد آن، نحوه درمان آن، نحوه پیشگیری از آن، اینکه چه دارو هایی بر آن تاثیر دارند، و اینکه چه کسی خیلی نسبت به آن آسیب پذیر است، به کار بسته شود؟
۳.آزمایش اولیه روی انسان ها
سلیگمن دریافت که درماندگی آموخت شده به صورت مشابهی در انسان ها نیز وجود دارد. در یک آزمایش، یک گروه از آزمودنی ها را در معرض صدای بلند و آزار دهنده ای قرار داد و به آن ها گفت که اگر یک رشته شستی را با توالی درست فشار دهند، میتوانند صدا را قطع کنند.
ولی در واقع هیچ توالی درستی وجود نداشت و صدا صرف نظر از اینکه آزمودنی ها چیکار میکردند، ادامه میافت. همین آزمایش با گروه دومی نیز انجام میشد، ولی بر خلاف گروه اول، گروه دوم با فشار دادن یک توالی خاص که پیدا کردن و یاد گرفتنش راحت بود، میتوانستند جلوی صدای بلند را بگیرند.
در مرحله بعدی آزمایش، آزمودنی ها را در شرایطی قرار دادند که تنها کاری که باید برای قطع کردن صدا انجام میدادند، این بود که دست خود را از یک طرف جعبه به طرف دیگر آن در پاسخ به نوری که علامت میداد، حرکت دهند. آزمودنی های گروه دوم این کار را به سرعت یاد گرفتند و انجام دادند. ولی آزمودنی های گروه اول این کار را یاد نگرفتند. آن ها به صورت منفعل نشستند و برای قطع کردن صدای آزار دهنده هیچ تلاشی نکردند.
۴.درماندگی آموخته شده در سالمندان
روانشناسان با اجرا کردن مفهوم درماندگی آموخته شده در موقعیت دنیای عملی، به بررسی این موضوع پرداختند که آیا ممکن ساکنان خانه های سالمندان که در محیطی اقامت دارند که کنترل و حق انتخاب ناچیزی دارند، یاد بگیرند که درمانده باشند. روانشناسان در این آزمایش، سالمندان را به دو گروه تقسیم کردند و هر گروه را یک طبقه جدا قرار دادند.
گروه اول از سالمندان امکان تصمیم گیری درباره مسائل روزمره خودش را داشت، برای مثال، میتوانستند تصمیم بگیرند برای صبحانه چه غذایی داشته باشند، از گیاهان اتاق خود مراقبت کنند، و اثاثیه خود را طبق سلیقه خود خودشان بچینند. به این گروه از سالمندان گفته شده بود که مسئولیت بیشتری برای مراقبت کردن از خودشان بر عهده خواهند داشت و میتوانند تصمیماتی بگیرند که قبلا در اختیار کارمندان بود.
گروه دوم اما ماجراش فرق میکرد؛ آن ها قرار بود تمام مسائل روزمره شان تحت کنترل کارمندان باقی بماند. خوابگاه، غذا، و فعالیت های تفریحی آن ها با گروه اول مشابه بود، فقط آن ها تاثیر یا مسئولیت شخصی نداشتند.
ظرف مدت چند هفته تفاوت های رفتاری بین دو گروه نمایان شد. ساکنانی که مقداری کنترل دریافت کرده بودند، خوشحال تر و از لحاظ بدنی فعال تر بودند. آن ها وقت بیشتری را صرف فعالیت های اجتماعی و زمان کمتری را تنها در اتاق خودشان صرف میکردند. کارکنان خانه سالمندان گزارش دادند که ۹۳ درصد از این ساکنان، سازگاری اجتماعی و هیجانی بهتری نشان دادند.
از بین اعضای گروه دوم که کنترل شخصی نداشتند، تنها ۲۱ درصد تغییرات مثبت نشان داده بودند. ۱۸ ماه بعد وقتی برای پیگیری دوباره، به هر دو گروه سر زدند، دیدند که تفاوت ها ادامه یافته بود. به علاوه همه ی این مواردی که تا الان ذکر شده است، از افراد گروه اول که مسئولیت شخصی دریافت کرده بودند، ۱۵ درصد فوت کرده بودند؛ در صورتی که از اعضای گروه دوم که مسئولیتی دریافت نکرده بودند، ۳۰ درصد مرده بودند.
۵.درماندگی آموخته شده و سلامت هیجانی
همانطور که دیدید، کنترل داشتن بر زندگی اثر سودمندی داره که همواره به اثبات رسیده است. در آزمایشی دیگر، پژوهشگران بیماران سرطانی ۲۹ تا ۸۰ ساله را بررسی کردند.
پژوهشگران با این بیماران مصاحبه کردند تا میزان رضایت زناشویی، سازگاری روان شناختی، و درک کنترل آن ها را ارزیابی کنند. بیمارانی که درک کنترل بیشتری داشتند از بیمارانی که معتقد بودند کنترل کمی بر وضعیت خود دارند، سازگاری بهتری داشتند. این یافته حتی در مورد بیمارانی که شدیدا در اثر وضعیت جسمانی خود ناتوان شده بودند، صدق میکرد.
افرادی که معتقد بودند مقداری تاثیر بر بیماری و هیجانات خود دارند از آن هایی که وضعیت جسمانی بهتری داشتند، ولی احساس کنترل آن ها پایین بود، سازگاری روانشناختی بهتری داشتند.
۶.پژوهش های حیوانی در مورد درماندگی آموخته شده و سلامتی
نتایج آزمایش خانه سالمندان، نشان داد که درماندگی آموخته شده میتواند بر سلامت جسمانی تاثیر بگذارد. سلیگمن و همکاران وی برای آزمودن این فرضیه آزمایشی را ترتیب دادند؛ در این آزمایش سلول های تومور بدخیم را به موش ها تزریق کردند.
این موش ها را به سه گروه تقسیم کردند و هر گروه را در یکی از موقعیت های زیر قرار دادند: ۱_ شوک برقی که میتوانستند از آن بگریزند ۲_ شوک برقی که نمیتوانستند از آن بگریزند ۳_ بدون شوک برقی.
تحت شرایط عادی، بر اساس تعداد سلول های تزریق شده، انتظار میرود که نیمی از موش ها این سلول ها را رد کنند و زنده بمانند. نتایج این آزمایش واقعا جالب و فوق العاده بود. در گروهی که شوک برقی دریافت نکرده بودند، طبق انتظار ۵۰ درصد از موش ها این تومور را رد کردند و زنده ماندند.
اما در دو گروه دیگر قضیه کاملا متفاوت بود؛ از گروهی که شوک برقی دریافت کرده بود ولی میتوانست بگریزد (به نوعی مقداری کنترل بر موقعیت خود داشت)، حدود ۷۰ درصد موش ها زنده ماندند، که حتی از میانگین مورد انتظار هم بالا تر بود، اما در گروه آخر که شوک الکتریکی دریافت کرده بود ولی نمیتوانست از شوک بگریزد (به نوعی دچار درماندگی آموخته شده، شده بود)، حدود ۲۷ درصد از موش ها زنده مانده بودند، که حتی از میانگین مورد انتظار هم کمتر بود.
به عبارت دقیق تر بخوام بگم، این آزمایش نشان داد که درماندگی آموخته شده به نوعی بر روی سیستم ایمنی ما هم تاثیر میگذارد و باعث تضعیف شدن آن میشود.
جمع بندی
خب رسیدیم به آخر این مقاله و حالا چیزی که قصد داشتم با نوشتن این مقاله بهتون بگم، در این قسمت به زبان ساده میگم: توی زندگی همه ما آدم ها مشکلات هست، گاهی وقت ها میتونیم از پسشون بر بیایم و گاهی وقت ها هم نمیتونیم این کار رو بکنیم، اگر زمانی که نمیتونیم از پسشون بر بیایم، تسلیم بشیم و به نوعی دچار درماندگی آموخته شده بشیم، این درماندگی تا ابد همراه ما خواهد بود و باعث میشه که حتی در موقعیت هایی هم که میتونیم از پس مشکلات بربیایم، یک گوشه بشینیم و بگیم: ((نه من نمیتونم!)) و اینطوری نابودی و شکست کامل مون توی این دنیا را پذیرفتیم.
ولی اگه حتی با وجود همه اون شکست ها در برابر درماندگی آموخته شده بایستیم و بگیم: ((نه من به شما مشکلات نمیبازم))، بدون شک برنده واقعی بازی زندگی شما خواهید بود (شکل سخنران های انگیزشی شدم مگه نه!؟).
خود من بعد از خواندن درباره این موضوع و نوشتن راجب این مسئله تصمیم گرفتم که دوباره یادگیری کارای کامپیوتری رو از نوع آغاز کنم (قبلا توی این کار زیاد شکست خوردم)، شما خواننده های محترم این مقاله چی؟ شما هم میخواهید بر درماندگی ها و شکست هاتون غلبه کنید؟ جواب خودتون رو با ما در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.
برای مشاهده مقالات بیشتر به لینک های زیر مراجعه کنید:
خاستگاه تاریخی روانشناسی (قسمت ۱)
خاستگاه های تاریخی در روانشناسی (قسمت ۲)
رویکرد های روانشناسی _ ۵ رویکرد روانشناسی