رویکرد های روانشناسی
رویکرد نوعی شیوه ی نگرش به موضوع است. در روانشناسی هر موضوعی را میتوان با رویکرد های گوناگون بررسی کرد. هر یک از رویکردها اعمال آدمی را تا حدودی به گونه ی متفاوتی تببین میکند و هر یک از آن ها سهمی در تصویر ما از تمامیت وجودی هر فرد دارند. روانشناسی پنج رویکرد اصلی دارد: رویکرد زیست شناختی، رویکرد رفتاری، رویکرد شناختی، رویکرد روانکاوی و رویکرد پدیدار شناختی.
باید توجه داشته باشید این رویکرد ها لزوما مستقل و جدا از هم نیستند بلکه ممکن است هر یک بر جنبه های متفاوتی از پدیده پیچیده ی واحدی تمرکز پیدا میکنند.
مثلا، علت افسردگی را رویکرد زیستی اختلال در توزیع هورمون سروتونین در بدن عنوان میکند، در حالی که رویکرد روانکاوی ممکن مشکلات کودکی فرد که به نوعی در ناخودآگاه او تاثیر گذاشته است را به عنوان علت افسردگی شخص بیان کند، و البته باید این نکته رو بگم که هیچکدام از این دو رویکرد اشتباه نمیکنند و علت افسردگی میتواند هر یک از این دو عامل که این رویکرد ها میگن باشد.
در ادامه به بررسی هر یک از این رویکرد های رواشناسی به صورت محدود میپردازیم.
فهرست
- رویکرد زیست شناختی
- رویکرد رفتاری
- رویکرد شناختی
- رویکرد روانکاوی
- رویکرد پدیدار شناختی
- جمع بندی
رویکرد زیست شناختی
رویکرد زیست شناختی، از مهم ترین رویکرد های روانشناسی هست.
مغز آدمی با بیش از ده میلیارد یاخته عصبی و پیوند های متقابل بیشمار بین آن ها احتمالا پیچیده ترین ساختار در عالم هستی است. اصولا تمام رویداد های روانی به نحوی با فعالیت مغز و دستگاه عصبی پیوند دارند. در رویکرد زیست شناختی برای شناخت آدمی و دیگر جانداران، پیوند رفتار آشکار با رویداد های برقی و شیمیایی درونی به بررسی در می آید.
این رویکرد در پی شناخت فرایند های زیستی-عصبی زیربنای رفتار و فرایندهای ذهنی است. برای مثال در رویکرد زیستی به افسردگی، سعی میشود این اختلال بر حسب تغییرات غیر عادی میزان پیکهای عصبی تبیین شود. پیکهای عصبی موادی شیمیایی هستند که در مغز تولید میشوند و ارتباطات و پیام رسانی بین نورون ها یا یاخته های عصبی را میسر میسازند.
رویکرد رفتاری
رویکرد رفتاری از رویکرد های روانشناسی مورد علاقه خود من است.
رویکرد رفتاری بیشتر با محرک ها و پاسخ های قابل مشاهده سر و کار دارد. برای مثال تحلیل زندگی اجتماعی شما بر مبنای رویکرد (آر-اس) احتمالا با نکات زیر سر و کار خواهد داشت: کسانی که با آن ها مراوده دارید (این افراد محرک های اجتماعی نامیده میشوند)، پاسخ های شما در برابر این افراد (پاداش بخش،تنبیه کننده،خنثی)، پاسخ های متقابل آن ها در برابر شما(پاداش بخش، تنبیه کننده، خنثی) و اینکه پاداش ها چگونه موجب تداوم یا سستی تعامل شما با دیگران میشوند.
نگاهی به گذشته حاکی از آن است که رویکرد رفتاری ناب،به فرایندهای ذهنی فرد هیچ اعتنایی نداشته است و حتی رفتارگرایان معاصر هم کاری به فرایندهای ذهنی میانجی بین محرک و پاسخ ندارند.اما سایر روانشناسان غالبا مطالبی را که شخص درباره تجربه های هشیار خود میگوید (گزارش کلامی) ثبت میکنند و بر مبنای این قبیل داده های عینی به استنتاج هایی درباره ی فعالیت ذهنی شخص دست میزنند.
هر چند امروزه کمتر روانشناسی خود را رفتارگرای ناب میداند،با این همه بسیاری از تحولات نوین روانشناسی از کار رفتارگرایان آغازین سر بر زده است.
رویکرد شناختی
رویکرد امروزی شناختی تا حدودی به مثابه ی نوعی بازگشت به ریشه های شناختی روانشناسی تلقی میشود و تا حدودی نیز واکنشی است در برابر محدودیت های رفتارگرایی و دیدگاه محرک-پاسخ (دو مکتبی که فعالیت های پیچیده آدمی از قبیل استدلال و برنامه ریزی و تصمیم گیری و تبادل پیام را نادیده می گرفتند). بررسی های امروزی در زمینه شناخت همانند نسخه سده نوزدهم آن با فرایندهای ذهنی مانند ادراک، یادآوری، استدلال، تصمیم گیری و حل مسئله سر و کار دارند.
اما شناخت گرایی نوین، برخلاف نسخه سده نوزدهم آن مبتنی بر درون نگری نیست، بلکه در عوض بر دو مفروضه اصلی قرار دارد:
۱-تنها از طریق بررسی فرایندهای ذهنی میتوان به طور کامل دریافت که جانداران چه میکنند.
۲-برای بررسی فرایند های ذهنی میتوان از راه تمرکز بر رفتارهای معین،راه و روش عینی در پیش گرفت(همانند رفتارگرایان)، لیکن باید آن رفتار ها را بر حسب فرایندهای ذهنی زیر بنایی آن ها تفسیر کنیم.این تفسیرهای روانشناسان شناختی غالبا بر شباهت بین ذهن و کامپیوتر تکیه دارد. اطلاعاتی که به آدمی میرسد به صورت گوناگون پردازش میشود،مثلا از میان آن ها انتخاب صورت میگیرد،با اطلاعات موجود در حافظه مقایسه یا ترکیب میشوند،تغییراتی در آن ها صورت میگیرد و در نهایت بازآرایی میشوند.
رویکرد روانکاوی
یکی از تاثیر گذار ترین رویکرد های روانشناسی، رویکرد روانکاوی است (این همون رویکردی هست که هر چی میشه میگه ریشه در کودکی دارد :)).
چنان که قبلا گفته شد همزمان با پیشرفت رفتارگرایی در آمریکا، فروید صورت بندی روانکاوی از رفتار آدمی را در اروپا پایه گذاری کرد.
از برخی جهات، روانکاوی آمیزه ای بود از شناخت شناسی و فیزیولوژی قرن نوزدهم.کار خاص فروید این بود که مفاهیم شناختی رایج زمانه ی خود را در زمینه هشیاری و ادراک و حافظه با مفاهیم غریزه ها که بنیان زیست شناختی داشتند در هم آمیخت تا از این راه نظریه ای نوین و متهورانه در باب رفتار آدمی بنا نهد. فرض بنیادی در نظریه فروید این است که بخش عمده رفتار آدمی از فرایندهای ناهشیار سرچشمه میگیرد.
مقصود فروید از فرایندهای ناهشیار عبارت بود از باورها،ترس ها و خواسته هایی که شخص از وجود آن ها آگاه نیست اما بر رفتارش اثر میگذارد. فروید معتقد بود بسیاری از تکانه هایی که در دوره کودکی با منع یا تنبیه والدین یا جامعه روبرو شده اند،برخاسته از غریزه های فطری هستند.
این تکانه ها آنجا که از بدو تولد وجود دارند دارای قدرت اثرگذاری فراگیر هستند که باید آن را حل و فصل کرد،زیرا منع و ممنوعیت نمیتواند آنها را از بین ببرد بلکه فقط سبب میشود از حیطه آگاهی به حیطه ناهشیار رانده شوند و از همانجا به صورت اختلالات هیجانی و نشانه های بیماری روانی یا از سوی دیگر به شکل رفتارهای جامعه پذیر از قبیل فعالیت هنری و ادبی جلوه گر شوند.
رویکرد پدیدار شناختی
رویکرد پدیدار شناختی از دیرباز با روانشناسان اجتماعی همراه بوده که توجه خاصی به نحوه درک، فهم و تفسیر انسان از مسائل اجتماعی دارند. در حیطه روانشناسی شخصیت رواشناسان انسان گرا از این رویکرد پشتیبانی میکنند. روانشناسان انسان گرا مفروضه های زیربنایی رویکردهای روانکاوی و رفتارگرایی را درباره طبیعت انسان رد میکنند. در مقابل، آن ها بر خصوصیات منحصر به فرد هر انسان تاکید می ورزند که افراد سالم را هم از افراد بیمار و هم از حیوان ها متمایز میسازد.
طبق نظریه های انسان گرا نیروی انگیزش اصلی هر فرد گرایش به سوی رشد و خودشکوفایی است. در همه ما این نیاز اساسی وجود دارد که توانایی بالقوه خود را تا بالاترین حد ممکن شکوفا سازیم و به پیشرفتی فراتر از سطح کنونی خود دست یابیم.
جمع بندی
ما در این مقاله با رویکرد های روانشناسی و تاریخچه اون ها رو بررسی کردیم، اینکه چه کسانی در چه تاریخی این رویکرد ها را به وجود آورده و اینکه چه تفاوت هایی این رویکردها با هم دارند. در این مقاله فهمیدیم که در روانشناسی پنج رویکرد به نام های زیست شناختی، روانکاوی، رفتار گرایی، شناختی، پدیدار شناختی (انسان گرایی) وجود دارد.
شما نیز نظرات خود را در رابطه با این رویکرد ها با ما در بخش نظرات در میان بگذارید.
برای مشاهده مقالات بیشتر به لینک های زیر مراجعه شود:
گستره روانشناسی و ۳ نکته که باید بدانیم
خاستگاه تاریخی روانشناسی (قسمت ۱)
خاستگاه های تاریخی روانشناسی (قسمت ۲)
۴ تا از روش های پژوهش در روانشناسی
One Response
خلاصه و مفید بود